ای فرزند آدم
به هر مقدار که قلبت به دنیا روی کرد ، دوستیم را از دلت بیرون می کنم
که من هیچگاه محبت به خویش را با دوستی دنیا در یک دل گرد هم نیاورم!
خالی کن خویش را برای عبادت من و کردارت را از ظاهر فریبی پاک گردان ،
تا جامه محبت خویش را بر جانت بپوشانم.
رو بسوی من کن و خود را برای یاد من تهی کن ،
تا در نزد فرشتگان خویش از تو یاد کنم.
ای فرزند آدم
با حال خواری و کوچکی مرا یاد کن تا از سر فضل و کرم خویش یادت کنم.
یاد کن مرا با تلاش خویش تا یاد کنم تو را با دیدار خویش.
یادم کن آنگاه که بر روی زمینی تا یادت کنم تو را با دیدار خویش.
یادم کن آنگاه که بر روی زمینی تا یادت کنم آنگاه که در زیر زمین جای گیری.
هنگامی که غرق نعمت و سلامتی هستی مرا یاد کن تا در هنگام سختی و تنهایی یادت کنم.
با اطاعت و پیروی خود مرا یاد کن تا با مغفرت و آمرزش خویش یادت کنم.
چون در سلامتی و ثروت غوطه ور می باشی به یادم باش تا هنگام تنگدستی و نیستی به یادت باشم.
از سر راستی و پاکی مرا یاد کن تا در عوالم برتر به یاد تو باشم.
با نیکی به تنگدستان بیادم باش تا با بهشت که جایگاه نیکویی است یادت کنم.
با بندگی مرا یاد آر تا با پروردگاری تو را یاد آورم.
با زبان مرا یاد کن تا با مهربانی تو را یاد کنم.
با دوری از دنیا بیاد من باش تا با نعمت پایدار به یاد تو باشم.
در سختیِ بنیان برانداز ، مرا یاد کن تا با نجات کامل تو ، بیادت باشم.
به تو من خیره می گردم ؛
به این جنگل ...
به این برکه ...
به خط نور ...
به این دریا ...
به رقص آب ...
به این افسون بی همتا ...
چه باید گفت؟
کمک کن واژه ها را بر زبان آرم ؛
بگویم لحظه ای از تو ...
از این زیبائی روشن ،
از این مهتاب ...
بریزم با نسیم و گم شوم در شب ؛
بخندم با تو لختی در کنار آب ...
زبانم گنگ و ذهنم کور ،
تنم خسته ، دلم رنجور ...
تمام واژه ها قامت خمیده ،
ناتوان ...
بی نور ....
پر از پیچیده گیست این ذهن ناهموار ؛
سکوت واژه ها درهم تنیده ،
مثل یک آوار ...
من از پیچیده گی ها سخت بیزارم ؛
تو با من ساده می گویی و من هم ساده می گویم :
" خـدایــا دوسـتـت دارم "
در هنگامنیایش
به آنچه خدا به شما نداده ، فکر نکنید ...
به نعمت های بیشماری فکر کنید که ...
خـــــــــدا ...............
بدون نیایش به شما بخشیده است ...!!!